تنها مسیر



 

صوت

 


1. نیاز به برنامه برای زندگی و بندگی/ برنامه‌ای که زندگی» ما را بهتر کند بندگی» ما را هم بهتر می‌کند و بالعکس


نیاز به برنامه: ما برای زندگی بهتر و بندگی بهتر نیاز به یک برنامۀ خوب داریم و اساساً معتقدیم برنامه‌ای که زندگی ما را بهتر کند بندگی ما را هم بهتر می‌کند و بالعکس، یعنی برنامه‌ای که بندگی ما را بهتر کند زندگی ما را هم بهتر می‌کند.
یکسان بودن این برنامه برای دینداران و غیردینداران/امکان گفتگوی متدینین و غیرمتدینین: در مسیر این برنامه اگر کسی دیندار نباشد، این برنامه می‌تواند او را برای داشتن زندگی بهتر کمک کند و اگر هم دیندار باشد او را برای بندگی بهتر کمک خواهد کرد. لذا چنین برنامه‌ای امکان گفتگوی متدینین و غیرمتدینین را فراهم می‌کند و بسیاری از روایات ما هم به همین سیاق عمل کرده‌اند. یعنی راه‌ و روشی را نشان داده‌اند که اگر کسی نخواهد متدین باشد، به خاطر زندگی خودش بهتر است از این روش بهره بگیرد.

2. این برنامه باید متناسب با ساختار وجودی انسان» و شرایط طبیعی حیات» باشد


این برنامه باید متناسب با ساختار وجودی انسان و شرایط طبیعی حیات باشد. یعنی این برنامه نباید خیالی باشد و ربطی به هویت انسانی و ساختار وجودی ما نداشته باشد؛ ضمن اینکه این برنامه باید با ویژگی‌های حیات دنیا و سنت‌های حاکم بر هستی نیز متناسب باشد.
به عنوان مثال یکی از ویژگی‌های حیات دنیا این است که هر چیزی به انسان می‌دهد از او پس می‌گیرد؛ مثلاً جوانی یا سلامتی می‌دهد و بعد می‌گیرد و این طبع دنیاست.
متاسفانه اکثر تعلیمات دینی که الان داریم، بدون توجه به خصوصیات حیات است. اساساً یکی از موضوعاتی که ما در آن ضعف داریم، حیات‌شناسی است. در حالی که بخش عمده‌ای از آیات قرآن ناظر به حیات‌شناسی است.

3. مهمترین دارایی‌ انسان قلب به معنای محل تمایلات او است/ گرایش‌های انسان موتور محرکۀ فعالیت‌های اوست


مهمترین دارایی انسان، قلب او به معنای محل تمایلات و گرایش‌های اوست. در واقع مهمترین دارایی‌ ما گرایش‌های ما هستند. گرایش‌های ما هستند که ما را با حیات پیوند می‌زنند و در ما انگیزۀ حرکت ایجاد می‌کنند، در واقع تمایلات انسان موتور محرکۀ وجود او هستند. سلطان روح انسان قلب اوست و قلب همان جایی است که به انسان فرمان می‌دهد که برای تأمین خواسته‌هایش حرکت کند.

4. مهمترین ویژگی تمایلات انسان، تعارض این تمایلات است/در ذات انسان درگیری وجود دارد


مهمترین ویژگی‌ قلب (تمایلات) انسان، تعارض‌های موجود در میان تمایلات اوست و در این میان انسان مجبور به انتخاب است و طبیعتاً مبارزه و سختی و رنج هم به دنبالش خواهد بود. یعنی ما با یک» نوع علاقه، زاده نشده‌ایم بلکه با علاقه‌های متعدد» و متنوعی زاده شده‌ایم که سمت هر کدام برویم از تمایلات دیگر باز می‌مانیم. لذا در ذات انسان یک درگیری همیشگی میان گرایش‌های متضاد و متفاوت وجود دارد.

انسان ناچار است یک علاقه را به نفع علاقۀ دیگر قربانی کند/ فداکاری یعنی گذشتن از یک علاقه به نفع علاقه دیگر/ در ذات انسان قربانی وجود دارد


انسان علاقه‌های مختلفی دارد که برخی از آنها اساساً با هم در تضاد و تعارض هستند و دشمن همدیگر هستند. لذا در ذات انسان درگیری و مبارزه وجود دارد، یعنی در ذات انسان قربانی وجود دارد؛ چون انسان همیشه مجبور است یک علاقه را به نفع علاقۀ دیگر قربانی کند.
در ذات انسان این سرگشتگی، حیرت و انتخاب وجود دارد چون همۀ علاقه‌ها» را دوست دارد، ولی نمی‌تواند به همۀ آنها برسد. لذا ناچار است بین آنها انتخاب کند. در انتخاب هم فداکاری لازم است، فداکاری یعنی گذشتن از یک علاقه به نفع علاقه‌‌ای دیگر، چون همۀ علاقه‌ها را نمی‌شود با هم داشت. بنابراین در ذات زندگی انسان تلخی و شیرینی با هم است.

5. دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد: 1.علاقه‌های سطحی، آشکار و بالفعل» و 2. علاقه‌های عمیق، پنهان و بالقوه»


در یک دسته‌بندی کلان دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد؛ 1-علاقه‌های سطحی، آشکار و بالفعل 2-علاقه‌های عمیق، پنهان و بالقوه. معمولاً گروه اول را علاقه‌های غریزی و گروه دوم را علاقه‌های فطری می‌نامند. درگیری و دعوای اصلی در وجود انسان میان این دو گروه علاقه‌ است.
اگر چه در نگاه اول به نظر می‌رسد که علاقه‌های سطحی قوی‌ترند ولی در واقع این گرایش‌ها و تمایلات عمیق هستند که قوی‌ترند. لذتی که در نتیجه پرداختن به علاقه‌های عمیق و پنهان‌ حاصل می‌شود، بسیار زیاد است و به هیچ وجه قابل مقایسه با لذتی کم و محدودی که از توجه به علاقه‌های سطحی حاصل می‌شود، نیست.‌

6. انسان تجربه‌اش را از علاقه های سطحی شروع می کند، ولی با آنها پایان نمی‌یابد


انسان از علاقه‌های سطحی شروع می‌کند اما با آنها ء نمی‌شود، هیچ انسانی در علاقه‌های سطحی پایان نمی‌یابد و همواره سرگشته خواهد بود.
در واقع هیچ انسانی با علاقه‌های سطحی قانع نمی‌شود و هر قدر هم بیشتر به علاقه‌های سطحی بپردازد، باز هم اصرار به این ادامه تجربه دارد، چرا که هنوز قانع و راضی نشده است. او هنوز متوجه علاقه اصلی و عمیق خود که فقط با آن قانع می‌شود، نشده است.

7. انتهای علاقه‌های عمیق و فطری انسان، خدا خواهی محض و اشتیاق به ملاقات خداست / نقطۀ محوری ایمان خدا هست» نیست، دوست دارم خدا را ملاقات خدا کنم» است


انتهای علاقه‌های عمیق و فطری انسان خداخواهی محض، عشق به تقرب و اشتیاق به ملاقات خداست. عشق مرکزی پنهان در قلب انسان همین حب الله است و انسان هیچ چیز دیگری را این‌قدر نمی‌خواهد، ولی این خواسته در قلب انسان محجوب است و غالباً خواسته‌های سطحی روی آن را گرفته است و نمی‌گذارد انسان به این خواستۀ عمیق خود برسد. نقطۀ محوری ایمان این نیست که خدا هست» این مقدمۀ ایمان است، نقطۀ محوری ایمان این است که من دوست دارم به ملاقات خدا برسم»

8. تنها مسیر» چشم‌پوشی از علاقه‌های ظاهری و بالفعل برای رسیدن به علاقه‌های عمیق و بالقوه است


تنها راه یا تنها مسیر» برای داشتن یک زندگی یا بندگی خوب، این است که از علاقه‌های ظاهری و بالفعل چشم‌پوشی کنیم تا به علاقه‌های عمیق و بالقوه برسیم. باید علاقه‌های سطحی خود را قربانی کنیم و مبارزۀ با نفس و حرکت ما از همین‌جا آغاز می‌شود. همۀ مفاهیم دینی از جمله ایمان، تقوا، قیامت، جهنم و بهشت و . کارکردشان این است که ما را در این راه ببرند. حتی کارکرد اولیاء خدا و محبت به آنها نیز در همین راستا تعریف می‌شود، البته نقش اباعبدالله الحسین(ع) در این میان ویژه است.

محبت به امام حسین(ع) تنها علاقۀ فطری، بالقوه و پنهان» است که به سادگی می‌توان آن را در قلب خود، کشف کرد


امام حسین(ع) عالی‌ترین فرصت مکاشفۀ فطرت برای انسان است. محبت به امام حسین(ع) تنها علاقۀ فطری، بالقوه و پنهانی است که انسان به سادگی می‌تواند آن را در قلب خود کشف و پیدا کند؛ و حتی آدم‌هایی که زیاد خوب نیستند نیز می‌توانند.
برای پیدا کردن علاقۀ به خدا، باید تمام حب الدنیا را در دلت از بین ببری، ولی برای پیدا کردن علاقۀ به حسین(ع) این‌گونه نیست؛ یعنی با داشتن حب الدنیا هم می‌شود حسین(ع) را دوست داشت و شیرینی محبت او را تجربه کرد. اگر کسی می‌خواهد حب الله را تجربه کند و بفهمد که از چه جنسی است، می‌تواند با تجربه کردن و چشیدن لذت محبت حسین(ع) به این درک برسد.

9. مهمترین توانایی» انسان قدرت اولویت‌بندی بین تمایلات است که نامش عقل» است /مهمترین دارایی تمایلات» و مهمترین توانایی عقل» است


وقتی فهمیدیم همۀ علاقه‌ها را نمی‌شود با هم داشت و ناچار هستیم بین آنها انتخاب کنیم، باید ببینیم به چه وسیله‌ای باید این کار را انجام دهیم؟ مهمترین توانایی انسان قدرت اولویت‌بندی بین تمایلات است که نام این قدرت عقل» است. پس به طور خلاصه می‌توان گفت: مهمترین دارایی» انسان تمایلات اوست و مهمترین توانایی» انسان عقل است.
عقل به ما می‌گوید: عشق جاودانه و لذت همیشگی قطعاً بهتر است. در این میان یک درگیری همیشگی بین عقل و هوای نفس به وجود می‌آید، چون عقل گرایش‌های برتر و عمیق‌تر و ماندگارتر را انتخاب می‌کند ولی هوای نفس گرایش‌های کمتر و سطحی‌تر و آشکارتر را انتخاب می‌کند.
بر اساس روایتی از رسول خدا(ص)، هر بار که انسان به حرف هوا گوش دهد، قسمتی از عقلش از او جدا می‌گردد که دیگر برنمی‌گردد. (مَن قارَفَ ذَنباً فارَقَهُ عَقلٌ لا یَرجِعُ إلَیهِ أبداً؛ میزان الحکمه/ حدیث6751)

10. پرداختن به تمایلات سطحی دو مشکل دارد: 1. انسان با ء آنها به آرامش نمی‌رسد 2. هیچ‌گاه به همۀ آنها نمی‌رسد


اگر انسان به تمایلات ظاهری خودش تن بدهد دو تا مشکل پیدا می‌کند: 1- با ء تمایلات سطحی به آرامش نمی‌رسد 2- به همان تمایلات سطحی هم نمی‌رسد یا نمی‌تواند به همۀ این تمایلات سطحی خود برسد. به بیان دیگر، چه به ء این تمایلات برسد و چه نرسد در هر دو صورت حالش گرفته است.

11. پرداختن به تمایلات عمیق دو مشکل دارد: 1. ابتداءً قابل تجربه نیستند 2. برای رسیدن به آنها باید از برخی لذت‌های سطحی چشم‌پوشی کرد


اگر کسی به دنبال تمایلات عمیق خود برود چه اتفاقی برایش خواهد افتاد؟ رسیدن به تمایلات عمیق نیز دو مشکل دارد:
اول. ابتداءً قابل تجربه نیستند؛ یعنی این امکان وجود ندارد که انسان اول علاقه‌های فطری عمیق خود را تجربه کند و لذت آنها را بچشد، و بعد به دنبال آنها برود. مگر در یک مورد خاص و آن هم محبت به اباعبدالله الحسین(ع) است.
دوم. دومین مشکل تمایلات عمیق، این است که برای رسیدن به آنها باید از یک‌سری لذت‌ها و تمایلات سطحی چشم‌پوشی کنیم و آنها را قربانی کنیم. لذا در ابتدا که انسان می‌خواهد از این تمایلات سطحی بگذرد کمی سخت است، به‌ویژه اینکه هنوز لذت تمایلات عمیق را نچشیده ولی از هوس‌های خود صرفنظر کرده است. اما باید در این مرحله صبر کند تا کم‌کم» به نتیجه برسد. معمولاً ترس انسان از اینکه نکند از اینجا رانده و از آنجا مانده» شود، نمی‌گذارد انسان‌ها سعادتمند شوند. باید بر این ترس کاذب غلبه کرد و همۀ انبیاء الهی نیز آمده‌اند به ما بگویند که نترسیم چون خبری هست».

12. مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به برنامه» دارد و دین برنامۀ این مبارزه را به ما می‌دهد/ چرا بدون برنامه» نمی‌شود مبارزه کرد؟


مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به برنامه دارد و دین برنامۀ این مبارزه را در اختیار انسان قرار می‌دهد. برآیند، سر جمع و فلسفۀ تمام برنامه‌های دین مبارزه با هوای نفس است، حتی عبادت‌ها‌.
چرا بدون برنامه نمی‌شود مبارزه کرد؟ چون مبارزه به این معنا نیست که یک‌باره همۀ تمایلات ظاهری خود را دور بریزیم! بلکه بسیاری از تمایلات سطحی خود را در ابتدا نباید قربانی کنیم، مثلاً اگر گرسنه شدیم باید غذا بخوریم، اگر میل به ازدواج پیدا کردیم باید ازدواج کنیم.
اگر قرار بود که یک‌باره همۀ تمایلات سطحی و ظاهری خود را دور بریزیم و مانند برخی مرتاض‌ها همۀ تمایلات و نیازهای ابتدایی خود را قربانی کنیم، نیاز به این برنامه نداشتیم. اصلاً یکی از سختی‌های مهم برنامه» همین است که باید به برخی از همین تمایلات سطحی پاسخ مثبت دهیم.

13. مهمترین ویژگی حیات انسان، رنج است نه لذت/ با سختی آسانی هم هست، ولی اصل با سختی است


مهمترین ویژگی حیات انسان، رنج است نه لذت. یعنی اصل در حیات دنیا با سختی و رنج است. (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد؛ بلد/4) البته در کنار سختی‌ها آرامش هم هست. إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/6) یعنی با سختی آسانی هم هست، ولی اصل با سختی است. این‌طور نیست که در دنیا همۀ شرایط برای داشتن یک زندگی لذت‌بخش برای ما فراهم باشد و مشکل ما فقط این باشد که باید از خواسته‌های سطحی خود بگذریم تا به آن زندگی لذت‌بخش دنیایی دست پیدا کنیم، بلکه سختی‌ها و محرومیت‌ها در ذات حیات دنیا نیز وجود دارد.
رنج‌های دنیا را می‌توان به دو نوع ثابت و متغیر تقسیم کرد. یک‌سری رنج‌ها به صورت ثابت و سازمانی برای همه وجود دارد یعنی همه باید این رنج‌ها را بکشند، مثلاً زن‌ها رنج زایمان دارند و این یک واقعیت است.

خیلی‌ها با خیال‌پردازی می‌خواهند از این واقعیت که ما ناچاریم رنج بکشیم» فرار کنند


متاسفانه بسیاری اوقات ظرفیت شنیدن و پذیرش اینکه زندگی انسان چقدر با رنج و سختی توأم است وجود ندارد و خیلی‌ها حاضر نیستند این واقعیت را که ما ناچاریم رنج بکشیم، بپذیرند. از آنجایی که ما دوست نداریم رنج و سختی بکشیم می‌گوییم انشاء الله یک راهی برای فرار از این رنج‌ها وجود دارد! در حالی که این یک خیال‌پردازی بیش نیست. دامنۀ این خیال‌پردازی‌ها به حدّی است که ما از ترس افراد عافیت‌طلب و خیال‌پرداز جرأت نمی‌کنیم فهرست رنج‌های ثابت و متغیر دنیا را به زبان بیاوریم.
پس تعریف مختصر زندگی انسان می‌شود سختی و مبارزه» که سختی در ذات حیات دنیا هست و مبارزه را باید با هوای نفس و تمایلات خود انجام دهیم و این دو تا با هم است.

آرزوها و تمنّاهای نفسانی، آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد سختی‌های حیات و مرگ» را ببیند


متاسفانه خیلی از آدم‌ها به خودشان دروغ می‌گویند و خودشان را فریب می‌دهند و نمی‌خواهند واقعیت‌های حیات را ببینند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: آرزوها و تمناهای نفسانی، آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد ببیند؛ الْأَمَانِیُ‏ تُعْمِی‏ عُیُونَ‏ الْبَصَائِرِ»(غررالحکم/روایت1417)
یکی از محورهای کلیدی تلخی دنیا اجل (مرگ) است. توجه به مسألۀ مرگ، به انسان می‌فهماند که واقعاً دنیا تلخ است و نمی‌گذارد شیرینی دنیا در کام انسان بنشیند. ولی تمایلات نفسانی و آرزوهای دور و دراز، آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد سختی‌های حیات و حتی مرگ» را ببیند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: آرزو حجاب اجل است؛ الْأَمَلُ‏ حِجَابُ‏ الْأَجَل»(عیون الحکم/ص43)
امیرالمؤمنین(ع) در جای دیگری می‌فرماید: آرزو، مایۀ سلطنت و چیرگى شیطانها بر دلِ غافلان است؛ الْأَمَلُ‏ سُلْطَانُ‏ الشَّیَاطِینِ عَلَى قُلُوبِ الْغَافِلِین»‏(غررالحکم/روایت53)
رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: آدم علیه السلام پیش از آن که مرتکب گناه شود اجلش در برابر دیدگان او بود و آرزویش پشت سرش. اما چون گناه ورزید خداوند آرزویش را جلو چشم او نهاد و اجلش را پشت سرش. این است که آدمى تا دم مرگ همچنان آرزو دارد؛ إنّ آدمَ قَبْلَ أن یُصیبَ الذَّنْبَ کانَ أجلُهُ بینَ عَیْنَیْهِ و أملُهُ خَلْفَهُ، فلمّا أصابَ الذَّنْبَ جَعَلَ اللّه ُ أملَهُ بینَ عَیْنَیْهِ وأجلَهُ خَلْفَهُ، فلا یَزالُ یُؤَمِّلُ حتّی یَمُوتَ ؛ میزان الحکمه/روایت756)

14. تعریف مختصر زندگی انسان: سختی + مبارزه / قدم اول این است که 1. بپذیریم دنیا تلخ است و 2. تلخی مبارزه با نفس را به آن اضافه کنیم


اجل یکی از محورهای کلیدی تلخی دنیا است؛ نمی‌گذارد شیرینی دنیا از کامت پایین برود؛ تسلیم شو. دنیا همین است، خود را فریب نده. بیا بر دنیا سوار شود، نمی‌توانی دنیا را گول بزنی. دنیا تلخی‌های خاص خودش را دارد، بیا سوار شو برو. بیا از روی دنیا بپر. اگر درگیر دنیا و آروزهایش بشوی، تیغ و خارش می‌رود در وجودت، سوراخت می‌کند، جگرت را آتش می‌زند. چاره‌اش این است که از روی آن بپری. بیا لذت ببر.
قدم اول برای لذت بردن، این است که بپذیری دنیا تلخ است. بعد و علاوه بر پذیرش سختی‌های حیات دنیا، یک مقدار مردانگی کنی و با مبارزه با هوای نفس خودت کمی به این تلخی اضافه کنی تا در همین دنیا به شیرینی جاودانه برسی. در این صورت دنیا در مُشت تو خواهد بود و ما سوار بر دنیا خواهیم بود، نه اینکه دنیا و آروزها و تمنّاهای دنیوی سوار بر ما شوند.
اگر به خاطر تلخی‌ها و سختی‌های دنیا از دنیا بگذریم و با هوای نفس خودمان هم مبارزه کنیم، به اینجا می‌رسیم که دنیا خودش به دنبال ما راه می‌افتد و خودش را در اختیار ما قرار می‌دهد.
بنابراین تعریف مختصر زندگی انسان می‌شود: سختی و مبارزه؛ سختی‌ای که دنیا می‌دهد و مبارزه‌ای که هرکس باید با تمایلات سطحی نفسش بکند.

 

صوت

 




مبارزه با نفس بسیار پیچیده است، چون نفس، به انسان نیرنگ می‌زند

تنها مسیر ما برای کمال، مخالفت با دوست داشتنی‌ها است اما نه مطلق دوست داشتنی‌ها. یعنی این‌طور نیست که به طور مطلق با همۀ دوست داشتنی‌ها مبارزه کنیم، بلکه باید با برنامه مبارزه کنیم. برنامه‌ریزی متمرکز و پرهیز از تکثرهای مضرّ در جریان مبارزه با نفس لازم است.کار مبارزه با نفس بسیار پیچیده است، چون نفس، به انسان نیرنگ می‌زند. نفس حتی می‌تواند دینداری را هم به نفع خودش مصادره به مطلوب کند.

علت توجه به رنج/ فرار از رنج» مهمترین عامل ترک مبارزه با نفس

علت توجه به رنج در کنار توجه به مبارزه با نفس این است که چون می‌خواهیم به اصلی‌ترین راه کمال و رشد توجه کنیم، نیاز به مخالفت با هوای نفس داریم و هوای نفس عملیات اصلی ما در این دنیا است. مهمترین و شاید تنها عامل ترک مبارزه با نفس در میان ما، فرار از رنج است. پس نیاز است که ابتدا از رنج صحبت شود و موضوع رنج درست جا بیافتد.چرا به نصیحت‌های خوبان برای مبارزه با نفس گوش نمی‌کنیم؟ چرا به آیات مربوط به بهشت و جهنم دقیق اهتمام لازم را نداریم؟ چون ما دوست نداریم اذیت بشویم و رنج بکشیم. ایراد انسان‌ها معمولاً، موضوع رنج است. ترس از رنج پسندیده نیست و ما حتی نیاز به طلب کردن برخی از رنج‌ها داریم.

رنج، گذرا است و بعد از آن یک راحتی و خوشی طولانی وجود دارد

ترس از رنج موجب فرار انسان از مبارزه با نفس و سایر خوبی‌ها می‌شود، لذا باید تکلیف این رنج و نوع برخورد خود را با آن مشخص کنیم. رنج، گذرا است و بعد از آن یک راحتی و خوشی طولانی وجود دارد. چنانکه حضرت علی(ع) در وصف متقین می‌فرماید: چند روز کوتاه دنیا را با صبر و شکیبایی می‌گذرانند و در پی آن آسایش طولانی دارند (صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَة؛ نهج البلاغه/خطبه 193).

1. کسی که مسألۀ رنج را حل نکرده باشد، نفسش مدام فریبش می‌دهد، هر چند با دلایل به ظاهر دینی

رنج گاهی به دلیل ترک لذت است و گاهی واقعاً رنج و درد است. اگر مشکل ما با این دو نوع رنج در ابتدای کار حل نشده باشد؛ دو مشکل پیش می‌آید.مشکلی که در ابتدای کار است و باقی می‌ماند این است که اگر ته دلت راحت‌طلب باشی، نفس تو مدام تو را فریب می‌دهد. اگر رنج‌گریز باشی، همیشه نفس تو برای بی‌دینی و راحت‌طلبی، بهانه‌های قشنگی از آیات و روایات برایت درست می‌کند؛ چون این نفس، امّاره به سوء است.( إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ؛یوسف/53) علت اصلی فریب خوردن با بهانه‌های به ظاهر دینی و زیبا هم این است که راحت‌طلبی پنهان خود را از ریشه نکنده‌ایم و مسأله رنج را برای خودمان حل نکرده‌ایم. اگر انسان موضوع رنج و راحت‌طلبی و خوشی‌طلبی را برای خودش حل نکرده باشد، در همان اول راه نفس انسان، او را فریب می‌دهد.

چرا رزمندگان، راه صد ساله را یک‌شبه می‌روند؟/ نمونه‌ای از نیرنگ نفس

چرا رزمندگان و مجاهدان راه خدا به مقامی می‌رسند که راه صد ساله را یک شبه طی می‌کنند؟ چون رنج جان دادن را برای خود حل کرده‌اند و پذیرفته‌اند و در نتیجه نورانیت فوق‌العاده‌ای پیدا کرده‌اند. موضوع رنج برای مجاهد فی سبیل الله حل شده است.اگر موضوع رنج حل نشده باشد، نفس تو به تو نیرنگ می‌زند و متوجه نمی‌شوی. مثلاً اگر جایی عصبانی شدی و رنجِ برخورد تند دیگران» را تحمل نکردی و تو هم ناسزا گفتی، نفس می‌گوید: حق او بود که ناسزا بشنود! تو که تقصیر نداشتی!» ولی حل موضوع رنج کمک می‌کند که با دیدن اینطور رنج‌ها، نیرنگ نخوری و از تحمل این رنج خوشحال هم بشوی.

هنگام ازدواج انتخاب می‌کنید که با چه کسی اختلاف نظر داشته باشید!

این درک مهم است که انجام تکلیف، موضوع اصلی است و رنج کشیدن در این راه را باید مبنا قرار داد، ولی برنامه‌ریزی باید طبق برنامه خدا باشد. اگر چه انتخاب دل ما باید لذت‌گریزی باشد، اما در مقام عمل، لذت‌گریزی فقط بر اساس دستورات و برنامه الهی است نه بر اساس انتخاب ما. لذا اگر یک لذت و خوشی، روزی انسان باشد؛ اگر نخواهد هم به او خواهند داد و همچنین اگر انجام یک تکلیف الهی لذت دارد، هرگز نباید آن را ترک کرد. مهم وضعیت دل ما است که نباید راحت‌طلب و لذت‌طلب باشد. باید بپذیریم که قرار است رنج‌هایی را بپذیریم.به عنوان مثال، هر ازدواجی حتماً با مشکلات و اختلاف ‌نظرهایی همراه است، زیرا زن و شوهر دو انسان هستند، و طبیعی است که انسان‌ها در برخی موارد با هم اختلاف دارند. بنابراین شما هنگام ازدواج در واقع انتخاب می‌کنید که با چه کسی اختلاف نظر داشته باشید! نه اینکه دنبال کسی بگردید که هیچ اختلافی با شما نداشته باشد.  این رنج‌ها را باید پذیرفت و با آن‌ها زیبا برخورد کرد.

2. کسی که مسألۀ رنج را حل نکرده باشد، اگر آدم خوبی بشود، خیلی خوب نمی‌شود

مطلب دیگر در مورد نتیجه نپذیرفتن رنج این است که اگر مسألۀ رنج را برای برای خودت حل نکرده باشی، اگر آدم خوبی هم بشوی، آدم خیلی خوب نمی‌شوی؛ چون انانیت تو باقی مانده است. عرفا و بزرگان تلاش کرده‌اند این من» خودشان را از بین ببرند و آخرین محافظ‌های بت انانیت، فرار از رنج» و میل به راحتی و شهوت» است. اگرمن» از بین برود، چشم تو عین‌الله، لسان تو لسان‌الله و دست تو یدالله می‌شود. انتهای راه این است که دیگر من» و دوست‌داشتنی‌های من نیست، او» است. چنین لذت‌هایی هم در دین هست که او» بشویم. می‌خواهیم به جایی برسیم که ما» نباشیم،او» بشویم. برای به اینجا رسیدن، باید تکلیف خودت را با رنج معلوم کنی.

ترک لذت، شیرین است/ برای جلب نگاه خدا چه لذت‌هایی را باید ترک کنیم؟

رنج ترک لذت، اگر چه رنج است ولی وقتی وارد آن می‌شوی و به ترک لذت می‌پردازی، آن‌قدر شیرین است که زبان حال عرفا در این ترک لذت‌ها این بوده است: در بلا هم می‌چشم لذات او / مات اویم، مات اویم مات او» در روایتی امام صادق(ع) از قول پیامبراکرم(ص) فرموده‌اند: هر کسی که هر چه دلش می‌خواهد می‌خورد و هر چه دوست دارد، می‌پوشد، خدا به او نگاه نمی‌کند تا اینکه از این وضعیت جدا شود یا این شرایط را ترک کند (مَنْ‏أَکَلَ‏مَایَشْتَهِی‏ وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُک‏؛ التمحیص/ص34). پس برای جلب نگاه خدا، ترک این لذت‌ها لازم است.

رابطۀ مبارزه با نفس و عبادت/ عبادت خوب، جایزه مبارزه با هوای نفس است/ برای چشیدن شیرینی نماز باید مبارزه با نفس کرد

یکی از موضوعات مهم، نحوه برقراری ارتباط بین مبارزه با نفس و سایر مفاهیم دینی است. مثلاً رابطه عبادت با مبارزه با نفس چگونه است؟ عبادت، مقوله‌ای غیر از هوای نفس است. عبادت در واقع ارتباط مستقیم با خدا است.رابطه این دو اینطور است که اگر کسی از صبح تا ظهر مبارزه با نفس کرده باشد، نماز ظهر و عصر بیشتر به او مزه می‌دهد و عبادتش رونق پیدا می‌کند. نماز، جایزه آن مبارزه است. نماز مثل لقاءالله است. عبادت، اگر چه ارتباط مستقیم با خدا است ولی این مطلب هم در چگونگی آن نقش دارد که قبل از عبادت چه کار کرده‌ای؟ تو در برون چه کرده‌ای که الان می‌خواهی درون خانه بیایی؟!امام حسن مجتبی(ع) می‌فرمایند: هر کسی می‌خواهد عبادتی داشته باشد، باید خودش را برای آن پاک کند؛ إِنَّ مَنْ‏طَلَبَ ‏الْعِبَادَةَ تَزَکَّى لَهَا»(تحف العقول/ص236).عبادت، یعنی ارتباط. معنای لغوی صلاة» درود، بهترین سلام و تحیت است. جمع صلاة، صلوات است. و صلاة» به معنای نماز هم در واقع چیزی از جنس صلوات بر رسول خدا(ص) است. اگر در صلوات، درود و تحیت به پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) می‌فرستیم، در صلاه» می‌خواهیم همین کار را نسبت به خداوند انجام دهیم، که البته عملیات ویژه‌ای دارد.نماز نتیجه همه خوبی‌ها است و برای فهمیدن نماز و چشیدن آن باید بسیار مبارزه با نفس کرد. کسی که مبارزه با نفس نکرده است، مانند بچه سه ساله‌ای که از ارتباط با جنس مخالف چیزی نمی‌فهمد، از درک عبادت محروم است.اگر طی روز مبارزه با نفس نکرده‌ای لااقل سر نماز مبارزه با نفس کن. از حلال، لباس تهیه کن و در نماز بپوش. نجاست‌ها را از بدن و لباس پاک کن. طاهر باش و آداب نماز را خوب به جا بیاور. اگر کسی بخواهد طی روز هر طوری که دلش خواست رفتار کند، خدا در نماز به او نگاه نمی‌کند، چه رسد به اینکه بخواهد در نماز هر طوری که دلش خواست رفتار کند. لااقل در نماز مبارزه با نفس کن.

کدام دوست‌داشتنی محدودیت ندارد؟

این‌طور نیست که همه دوست‌داشتنی‌ها از روز اول محدودیت داشته باشند. یک دوست داشتنی و علاقه‌ای وجود دارد که بسیار شیرین است، به دست آوردن آن آسان است، و از همان آغاز حرکت نیز می‌توان طعم آن را چشید و استفاده زیاد از آن اصلاً اسراف نیست و آن هم چیزی نیست جز دوست داشتن بچه‌های پیغمبر(ص). این محبت به اهل بیت(ع)، هدیۀ ویژه پروردگار عالم به امت پیامبر(ع) است.در این محبت، هیچ محدودیتی نیست. محبت امیرالمؤمنین(ع)، افراط ندارد. البته کسی که می‌گوید علی(ع) خدا است، از شدت محبت به امیرالمؤمنین(ع) نیست، بلکه ناشی از هوای نفس خودش است. شدت محبت، انسان را مطیع و شبیه می‌کند.یکی از چیزهایی که دوست داشتن اهل بیت(ع) را ساده کرده است، مظلومیتی است که تحمل کرده‌اند.هر کسی اهل بیت(ع) را دوست داشته باشد، تزکیه می‌شود؛ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا(مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره)

























آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


بویِ خوشِِِِ زندگی معرفی برترین اساتید گیتار اصفهان مووی تن | Moviee10 Luke برنامه نويسي . حسابداری توسعه آنلاین کسب و کار academicfiles adunlopa